بازگویی عشق مجنون و لیلی

قسمت قبلی

عشق یکی از مفاهیمی است که همیشه جایگاه خاصی در ادبیات فارسی داشته است. شاعران بزرگ، با نگاهی عمیق و لطیف، عشق را به عنوان نیرویی پر رمز و راز توصیف کرده‌اند.

وحشی بافقی، از برجسته‌ترین شاعران فارسی‌زبان، در منظومه "فرهاد و شیرین" با زیبایی تمام عشق مجنون به لیلی را روایت می‌کند. این حکایت نه تنها بیانگر قدرت عشق و جنون است، بلکه ما را به اندیشیدن درباره ارزش‌های درونی معشوق دعوت می‌کند.

شعر زیر، داستانی عاشقانه و پرمعنا را بازگو می‌کند که در آن عشق، فراتر از ظواهر، به عمیق‌ترین لایه‌های احساس نفوذ می‌کند. این شاهکار بی‌نظیر را در ادامه بخوانید.

به مجنون گفت روزی عیب جویی که پیدا کن به از لیلی نکویی که لیلی گرچه در چشم تو حوریست به هر جزوی ز حسن او قصوریست ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت در آن آشفتگی خندان شد و گفت اگر در دیدهٔ مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی تو کی دانی که لیلی چون نکویی است کزو چشمت همین بر زلف و رویی است تو قد بینی و مجنون جلوه ناز تو چشم و او نگاه ناوک انداز تو مو بینی و مجنون پیچش مو تو ابرو، او اشارت‌های ابرو دل مجنون ز شکر خنده خونست تو لب می‌بینی و دندان که چونست کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام اگر می‌بود لیلی بد نمی‌بود ترا رد کردن او حد نمی‌بود مزاج عشق بس مشکل پسند است قبول عشق برجایی بلند است شکار عشق نبود هر هوسناک نبندد عشق هر صیدی به فتراک عقاب آنجا که در پرواز باشد کجا از صعوه صید انداز باشد حقیقت لیلی آن گه توانی یافت که مجنون دیده باشی یا که باشی قسمت بعدی